سرای عشق....
|
سرم را از شرم اين همه بي تو بودن و بيراهههايي که رفتم پايين مياندازم، برای رقم زدن یک سال من به دیروزم نگاه نکن که سراپا
شرمساری است، حالم را، قلبم را، اين کم شدن فاصلهها بين من و خودت را درياب.
گناهان و کارهای زشت خود را آشکار کردید و او شما را پوشانید و کاری کردید که موجب مواخذه او بود و شما را مهلت داد.(امام علی ع) یه حالتی دارم... یه احساس خجالت سنگین...یه بغض....واقعا چقدر صبرت زیاده خدا... واقعا بنده هاتو دوست داری که اینجوری آبروشونو حفظ می کنی...خودشون آبروی همدیگرو می برن ولی تو نه! عاشقتم خدا.عاشق صبرت...عاشق مرامت... هر کسی با شمع رخسارت به وجهی عشق باخت زان میان پروانه را در اضطراب انداختی گنج عشق خود نهادی در دل ویران ما سایه ی دولت بر این کنج خراب انداختی ولی رفیق می گن خجالتم خوب چیزیه... چرا ما اینجوری ایم آخه...خودمو می گم...چرا خجالت نمی کشیم.بسه دیگه...وقتش نیست تمومش کنیم...در دیزی بازه حیای گربه کجاست؟؟؟ کوچکی گناه را ننگر بلکه بنگر چه کسی را نافرمانی می کنی(حضرت محمد ص) تازه گناه های ما که کوچیکم نیست به نظر بنده ی حقیر.... منم که بی تو نفس می کشم زهی خجلت مگر تو عفو کنی ور نه چیست عذر گناه؟ خستم...خستم از دست خودم...اگه دلت شکست ما رو هم دعا کن رفیق...جای دوری نمی ره...شاید حال ما هم مثل تو خوب شد عزیز... |
|
[ طراح قالب: آوازک | Theme By avazak.ir ] |